دیوان اشعار

صلاح الدین احمد لواسانی

زخمه

بیابانگرد
دیوان اشعار صلاح الدین احمد لواسانی

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

زخمه

 
 چرا احساس می کنم
دیگه منو ، دوست نداری؟
چرا هر روز یه جوری
پا روی ، قلبم می زاری؟

 چرا چشمات دیگه
اون برق قدیمو نداره؟
واسه چی ، چشمای من
ابری شده، هی می باره؟

 یادمه یه روزمی گفتی
تا همیشه ، با منی
تا خدا خداس ، با قلبت
منو فریاد می زنی

 می تونی بهم بگی
خدا ، خدایی می کنه؟
یا اونم مثله شما
میل جدایی می کنه؟

 تو شما ، منم که من
این دیگه ، باورم شده
عشق ما مرده و غم
مونس و یاورم شده

حالا دائم می پیچه
غصه وغم توی صِدام
می شینه نم نم بارون
توی ایوون نگام

حالا تنهایی مطلق
دیگه مونس منه
یه گوشه ، یه عنکبوت
دور دلم تار می تنه

می زنه زخمه به تارم
به سرانگشت جفا
خداجون رفته چرا؟
از دلامون مهرو وفا
 

موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : دو شنبه 1 دی 1399 | 13:13 | نویسنده : بیابانگرد |

از حس ارتکاب

 

دعوت به خلوت خود ، می کند ترا
با چشم مست خواب، با جرعه ای شراب ،

وز صورتی که ازآن ، می چکد هوس
در زیر نور ماه ، چون قطره های آب

دربستر خمار نگاهت ، نشسته تا
بازی کند به قاب ، با رمز و با حساب

با مهره های خودی ، پرسه میزند
با آرامشی تمام ، گاهی به پیچ وتاب

درفکر بوسه سرخی، ز لعل توست .
با عطر رازقی ، با مزه گلاب.

درتنگ جسم ستبرش ، غنوده ای
سر مست شهوت و ، با ناز و اجتناب ؟

ترس ات فقط شکستن ، حس غرور نیست
میترسی ازنقاب ، ازحس ارتکاب


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : دو شنبه 1 دی 1399 | 12:39 | نویسنده : بیابانگرد |

زار زار

 

چون تو گرفتار به گیسوی یار

لیک کجا دست من و موی او

هجر کشم ، گریه کنم زار زار

ره نبرم بر دژ و باروی او

کرده مرا واله و شیدا و مست

آن وتر و قوس دو ابروی او

گر تو رسیدی به برش لحظه ای

تنگ بزن حلقه به بازوی او

من نچشیدم ز لبش بوسه ای

بوسه بزن برلب و لیموی او


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : دو شنبه 1 دی 1399 | 12:18 | نویسنده : بیابانگرد |

ترانه لنگ می شود

ببین به باغ  و بوستان

شکوفه بار می دهد.

به من هدیه ها ، نسیم

ز زلف  یار میدهد

 

چه گویمت ز دلستان

که حسن او بیان  کند

بدین زبان قاصرم

خصال او عیان کند

 

 

برای دیدن رخش

دلم  چه  تنگ  می شود.

چرا به روز عاشقی

ترانه لنگ می شود؟

 

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:52 | نویسنده : بیابانگرد |

که شعر عاشقانه شی

بهار را

برای تو

سروده است .

که  با  بهار

 زاده شی

 

برای  آنکه

 نور را ،

 ترانه را

تولدی 

دوباره   شی

 

بهار را  ،

از آن  جهت 

سرود ه تا

شکوفه  را ببینی و

به عشق او جوانه  شی

 

بهار را

برای تو

هزار  رنگ و

دلفریب

رقم زده که

شعر ،عاشقانه شی


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:51 | نویسنده : بیابانگرد |

می آید

خوش باش ستارۀ ، شب ات می آید

لبخند ، دوباره بر لب ات می آید

پس غصه رفته را کناری بگذار

چون  این  نکنی باز تب ات  می آید


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:50 | نویسنده : بیابانگرد |

شهرآشوب

آن  تازه بیات ترک ،  با  من چه کند از شور

غم را ببرد از  دل ، دل را ببرد تا نور

از گوشه رهاب و ، وز زیرکش سلمک

سر مستی و  بد مستی ، تا دامنۀ ماهور

گر داد کنی دلکش ، ای نوگل شهر آشوب

وز نغمه زیر افکن ، بر من بزنی چون صور

 

بیات ترک را گروهی منتصب  به شور  می دانند  و  گروهی دیگر به دستگاه ماهور

  • ·                     رهاب و  زیرکش سلمک از گوشه های دستگاه  شور هستند.
  • ·                     داد ، دلکش ، شهر آشوب و زیر افکن  از  گوشه هاو نغمات  دستگاه ماهور  هستند.

موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:49 | نویسنده : بیابانگرد |

کوک دشتی

ای چشم دلت همیشه آکنده  به نور

وی گوش تو آشنا به هر نغمۀ شور

تو ساز دلم چو کوک دشتی دادی

گردیده ز جان ، غم غریبی ها دور


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:48 | نویسنده : بیابانگرد |

هفت وادی

ما طلب کردیم .

 این آغاز کار

 زین سپس عشق است .

 دلها بیقرار

 چون که یابیم.

 اندک اندک معرفت

 خامه بعدی ست .

 استغنا صفت

 بعد از آن یکی شویم

 با روح پاک

 میرسد حیرت

 به غایت صعب ناک

 هفتمین معنا .

 چون فقر و فناست

 بعد از این تنها ،

 ماییم و خداست.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:47 | نویسنده : بیابانگرد |

باید ببینم تا به کی

دیری ست این دل بی جهت ، نا مهربانی می کند

غم می خورد ، کز می کند ، میل جوانی می کند.

 

فریاد مستی می کشد ، بی ترس و بیم از محتسب

بر جام ، آتش می زند. من را روانی می کند.

 

در آسمانها می پرد ، چون طا ئران تیز پر

با پر به جوهر می زند ، نامه پرانی می کند .

 

اندی صبور می شود ، چون سنگ ، سخت و بی صدا

یا دائما" نق می زند ، بلبل زبانی می کند.

 

چون شمع روشن می شود . می سوزد از راز درون

گل را نوازش می دهد ، بس دل ستانی می کند.

 

گاهی به چنگ و رود و عود ، آنی نشسته در سجود

گاهی به دریا می رود ، یک دم شبانی می کند.

 

عاشق شده گویی دلم ، این است شاید مشکلم

باید ببینم تا به کی ، دل سر گرانی می کند؟


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:46 | نویسنده : بیابانگرد |

اعانه

تو خود ،

آسمان بی کرانه عشقی ،

نظاره کن.


تو معنی

احیاء ، بهانه

بودن.

دلیل شکفتن.

اشاره کن.


سرود عشقی و

معنی هر نسیم

مرا به حق

عشق و رهایی

فسانه کن.


من آسمان

تیره شب

در کویر

سرد وخموش


تو ماه را

برمن تنها

اعانه کن


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:45 | نویسنده : بیابانگرد |

خفته در رویا

تو از شهر

گل سرخی

من از صحرای

جانفرسا

من آن مرداب

 تن خسته

تویی آبی تر

از دریا
تو نور

روشن صبحی

منم شب کور

شب آیین

توآن

فریاد بیداری

ولی من

خفته در رویا


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:44 | نویسنده : بیابانگرد |

نام تو چرا

 

نام تو چرا 

قصۀ شبهای من است
حزن تو چرا

شبیه غم های من است
گر شام دلت

همیشه یلدایی نیست
چشم تو چرا

دلیل تب های من است


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:41 | نویسنده : بیابانگرد |

قرارم گرفت و رفت

دلم  ربود

 و  قرارم 

گرفت

و رفت.

آن دلربا 

که راحت

جانم  گرفت

و رفت.

 

وآن  نازنین

 که مکنا 

به یشم بود

 

با یک  نگاه 

روح و

روانم 

گرفت

و رفت.

 

افسون شدم

 به سحر

 نگاهش دمی

با غمزه ای،

معنی نامم  

گرفت  و رفت


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:40 | نویسنده : بیابانگرد |

نگاه عاشقانه

نگاهم  کن ،

نگاهی عاشقانه

نگاهی بی تکلف ،

بی  بهانه

نگاهم کن

که محتاج نگاهم

 اسیر و عاشق و

بی آشیانه

بیا جامی بده  ،

زان چشم مستت

خمار خمر آن  ،

خُم  الستت

بیا جامی بده ،

جانم بسوزان

که دادم، هستی

خود را بدستت

دلم را دربدر

بی  خویش کردی

 دل شیداییم را

 ریش کردی

دلم را  در

میان کوی بازار

سزاوارهزاران

نیش کردی

زدی زخمی

که در مانی ندارد

دوا و مرحم

جانی  ندارد

زدی  زخمی

ز تیر تیز مژگان

که دیگر دین 

و ایمانی ندارد

بزن نای ، نی ام

 را  شورکردی

ز شورت  دیده ام

 پر نور کردی

 بزن نای دلم

راهمدلی کن

دلم  را همدم

ماهور کردی

بتا  قدر دلم  ر

ادلبری کن

دمی جان وسرم را 

سروری کن

بتا قدری دگر،

دستی برافشان

به نیکی ،ساغرم

را ساغری کن

دوسه جامی بده ،

مخمورشب را

نم آبی بده این

 تشنه لب را

دوسه جامی بده

زآن خمره  ناب

که  شوید از تنم ،

این کهنه تب را

بسوزان هستی ام ،

هستی نخواهم

بجز  همه دستی ات ،

 دستی نخواهم

بسوزان  هستی ام،

چون درره عشق

دگر  این حال و

بد مستی نخواهم.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:38 | نویسنده : بیابانگرد |

تمام مهر تو را

تمام  مهر تو را ،

بی بهانه  می خواهم

کلام عشق تو را

با ترانه میخواهم

بیاو  گوشه چشمی،

به شکر این همه  حسن

نگاه  پاک تورا 

عاشقانه میخواهم

اسیرنرگس چشمت ،

منم من بیدل

غلام و بنده راهت ،

فسانه می خواهم

شکسته زورق قلبم ،

بدست  موج بلا

وزان  کرانه  امنت ،

اعانه  میخواهم       

رهین منت آنکس ،

که بود اهل  نظر

تو را بسان فلک ،

بی کرانه می خواهم

غریق ورطه  عشقم ،

بریده از بودن

برای دادن جان ،

یک نشانه  میخواهم


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:36 | نویسنده : بیابانگرد |

گل پاک و مهربون

اومدی ،

یه  روز ، تو یک

صبح بهاری

که  می خوند

 ترانه  عشق و

قناری

من شدم

مست  دوتا

چشم سیاهت

دست و  پا

بستهء اون

ناز نگاهت

خونه  کردی ،تو  دلم ،

به  این  نشون

جان  مریم ،

گل  پاک و مهربون

توشدی

توان هر دو

پای بسته

مرحم و

دوای این 

دل  شکسته

منو بردی

تا دیار

 آشنایی

تا به شهر

عشق و شور

و روشنایی

بال پرواز منی ، 

تو اسمون

جان  مریم ،

گل  پاک و مهربون

حالا  عطر

تو  پیچیده،

توی خونه

شاخه خشک

درخت

زده  جوونه

دیگه  بلبل

 توی باغ 

ترانه سازه

بهترین 

ترانه رو 

برات  می سازه.

معنی 

شعر منی  ،

 به  هر  زبون

جان  مریم ،

گل  پاک و

 مهربون

بی تو  من

مرده و   دلخسته

و زارم

با تو حتی 

تو خزون

فصل بهارم

منم  اون

گم شده

تو راه  نجاتی

من  مثه 

ماهی و  تو

آب حیاتی

من  دوست 

دارم تو رو ،

تا پای جون

 جان  مریم ،

گل  پاک و

مهربون.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:35 | نویسنده : بیابانگرد |

مرا ترانه کنید

از غم هجران یار

 سخت حیرانم

 دلم گرفته عزیزان ،

 می ام حواله کنید .

 مرا به طعنه مگیرید،

 چوشمع سوزانم

 غمم شده لبریز ،

 اشگ را اشاره کنید.

 مگو تو پیر طریقت ،

 رفته ایمانم

 سپید گشته رخم ،

 رنگ را اعانه کنید .

 

 کنون به فر عشق ،

 در دیوانم

 گذشت دوره صنعان ،

 مرا ترانه کنید.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:33 | نویسنده : بیابانگرد |

مشق عشق

عشق را باید دوباره

مشق کرد

 بر تن پر راز هستی

نقش کرد

 عشق را باید دو باره

رو نوشت

 درس عشقی را که

مجنون می نوشت

 عشق را باید

چو جامی سر کشید

 مستی اش را

چون قبا در بر کشید

 

عشق را باید

که خونی تازه داد

تازه خونی

بی حد و اندازه داد

 

 عشق را باید

ز پای دار گفت

 عشق را باید

به یار غار گفت.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:32 | نویسنده : بیابانگرد |

جز ره عشقم

عشق را با سر دویدن ،

عاشقی ست

 عشق را با خون رسیدن ،

عاشقی ست

 میدهم سر در مسیرت ،

بی بها

 می کنم جانم فدایت ،

تا خدا

 در رکابت بی مهابا

میدوم

 وز پی ات با سر ،

نه با پا ،

میدوم

 تا گل عشقم

 ز بستان

چیده ای؟

 در جهان عاشق تر

از من دیده ای؟

 قصه را پایان ،

که این تن

خویش نیست

 جز ره عشقم ،

رهی در

پیش نیست.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:29 | نویسنده : بیابانگرد |

راه عشق

داده ام دل را به راه پاک عشق

 بر دو دیده می کشم از خاک عشق

 عاشقی را یاد مجنون می دهم

 درس دلداری به گردون می دهم

 بیستون را بر کنم از جای خویش

 پس نگیرم زین طریقت پای خویش

 جان فدای راه جانان می کنم.

 آنچه باید صد هزاران می کنم.

 تا نگینش را دهم ، قدر و بها

 ناز او را می خرم تا انتها

 آنکه آهو چشم و رعنا قامت است

 مرمراو را یک جهانی حاجت است.

 قدر گوهر را بداند گوهری

 یشم را باید سرای جوهری


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:29 | نویسنده : بیابانگرد |

مرغ مینا

مرغ مینا ،

نغمه ای خوش ساز کرد

 دشت را سرشار

 از این آواز کرد.

 کرد مدهوشی

به آوایی حزین

 نفخه طوبی و

منظومی وزین

 جان چنگی را

سراسر شور ساخت

 گوش دل را

همدم ماهور ساخت

 دلربایی کرد و

در دل جا گرفت

 کم کمک ،

در باغ سینه پا گرفت

 تشنه ای را ،

وعده یک جرعه آب

 خسته ای را

نشئه یک لحظه خواب

 تا بخواب افتادگان

 بیدار داد

 عاشقان را

مژده دیدار داد


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 12:25 | نویسنده : بیابانگرد |

باتو باشم،باتو باشم تا بمیرم

 

 

 بیقرار ، بیقرار

 در بسیط حس عشق

 بی گریز و بی فرار

 دوست دارم

 بی بهانه ،

با تو باشم

 با تو باشم تا بمیرم.

 رقص گیسوی ، تو ، باد

 بر سر انگشتم فتاد

 در میان بگرفتمت

 شور در جانم نهاد

 زود گفتم

 جان شیرین،

با تو باشم

 با تو باشم تا بمیرم

 دل زدم بر آتش و شور

 غصه از جان ودلت دور

 پس دمی آرام گشتم

 در کنارت، مست ومخمور

 عهد بستم

با خدایت ،

با تو باشم

 باتو باشم ، تا بمیرم

 

 سر به زانویم نهادی

 چشم در چشمم گشادی

 خیره شوری از دو دیده

 در همه جانم فتادی

 گفتمت :

تا آن که هستم،

باتو باشم

با تو باشم تا بمیرم.

 

همچو مادر زاده ، عریان

 سر به بالین ، چشم گریان

 بی صدا در من خزیدی

 داغ چون ،خورشید سوزان

 خوب فهمیدم

 که باید ،

باتو باشم

 باتو باشم تا بمیرم.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 2 مهر 1400 | 12:23 | نویسنده : بیابانگرد |

می بینمت ، که تماشا نشسته ای مرا

 

 

در آسمان شب وقتی

 نگاه می کنم از منظر نگاه .

 می بینمت ،

 که تماشا نشسته ای مرا 

 می پیچید این صدا

 که چرا ؟

 هان ،

 بگو چرا ؟

 

 من باور تورا

هزار بار به کاغذ نوشته ام.

 اما هنوز

باور نکرده ام تورا.

 می پرسم از ،صفا

 که چرا ؟

 هان،

 بگو چرا ؟

 

 گفتی ستاره ای،

 سمری داری از خودت .

 من در صدای تو

 نه شنیدم صدای پا .

 پاسخ بده مرا

 که چرا ؟

 هان ،

 بگو چرا ؟

 از من مرنج ،

 رنج مرا هم علاج کن .

 از خود بگو به من

 به من تازه آشنا .

 ازمن مپرس چرا

 که چرا ؟

 هان ،

 بگو چرا ؟


موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک

تاريخ : چهار شنبه 2 مهر 1400 | 12:21 | نویسنده : بیابانگرد |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.