قریب چهار دهه هست ، شدیم آدمایی که فقط شعار میدهیم . روزه می گیریم. سفره های آنچنانی پهن می کنیم . مهمونی های اینچنینی برگزار می کنیم و ....... قراموش کردیم. دست های خالی و شکم های گرسنه واقعی رو . این شعر رو نوشتم بلکه ام ، یک کمی به خودمون اومدیم.
با دلی تخت . مست و مستانه
پشت دیوار های هر خانه
رُک و، رو راست ، بی چک و چانه
میزنیم لقمه های جانانه ؟
چه به ما ، کودکی غمکین
که ندارد ، سفره ای رنگین
وز غم و درد سینه اش سنگین
میزنیم لقمه های جانانه ؟
دسته ای پاکت و، درونش فال
دختری خسته و، پریشان حال
خب به ماچه؟ می رود از حال
میزنیم لقمه های جانانه ؟
مادری، کو رسیده جان بر لب
شب یلداست شام او هرشب
چه کنم سُرخِ صورتش از تب
میزنیم لقمه های جانانه ؟
گور بابای ملت خسته
مردم ، مستحق و پا بسته
ما که داریم ، حزب و هم دسته
میزنیم لقمه های جانانه ؟
سعدیا زین سخن کنون چه اثر
که یکی پیکراست ، کل بشر
هر قدر ،غُر زنی و، توپ و تشر
میزنیم لقمه های جانانه ؟
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)


















































