لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
چرا احساس می کنم
دیگه منو ، دوست نداری؟
چرا هر روز یه جوری
پا روی ، قلبم می زاری؟
چرا چشمات دیگه
اون برق قدیمو نداره؟
واسه چی ، چشمای من
ابری شده، هی می باره؟
یادمه یه روزمی گفتی
تا همیشه ، با منی
تا خدا خداس ، با قلبت
منو فریاد می زنی
می تونی بهم بگی
خدا ، خدایی می کنه؟
یا اونم مثله شما
میل جدایی می کنه؟
تو شما ، منم که من
این دیگه ، باورم شده
عشق ما مرده و غم
مونس و یاورم شده
حالا دائم می پیچه
غصه وغم توی صِدام
می شینه نم نم بارون
توی ایوون نگام
حالا تنهایی مطلق
دیگه مونس منه
یه گوشه ، یه عنکبوت
دور دلم تار می تنه
می زنه زخمه به تارم
به سرانگشت جفا
خداجون رفته چرا؟
از دلامون مهرو وفا
دیگه منو ، دوست نداری؟
چرا هر روز یه جوری
پا روی ، قلبم می زاری؟
چرا چشمات دیگه
اون برق قدیمو نداره؟
واسه چی ، چشمای من
ابری شده، هی می باره؟
یادمه یه روزمی گفتی
تا همیشه ، با منی
تا خدا خداس ، با قلبت
منو فریاد می زنی
می تونی بهم بگی
خدا ، خدایی می کنه؟
یا اونم مثله شما
میل جدایی می کنه؟
تو شما ، منم که من
این دیگه ، باورم شده
عشق ما مرده و غم
مونس و یاورم شده
حالا دائم می پیچه
غصه وغم توی صِدام
می شینه نم نم بارون
توی ایوون نگام
حالا تنهایی مطلق
دیگه مونس منه
یه گوشه ، یه عنکبوت
دور دلم تار می تنه
می زنه زخمه به تارم
به سرانگشت جفا
خداجون رفته چرا؟
از دلامون مهرو وفا
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک
تاريخ : دو شنبه 1 دی 1399
| 13:13 | نویسنده : بیابانگرد | 


















































لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید