بازهم
هوای تازه می خواهد
این سر مانده
در پس غوغا
باز دل
بهانه می گیرد.
با لب بسته ء
پر از آوا
باز فریاد
بی هراس از شب
می نشیند
به رویت فردا
باز عاشق
می کند مویه
گنگ و مدهوش
با تب بالا.
من کجا ....... ؟
کرانه ناپیدا!
ساحل امن !
خواب رویایی
دل چرا ........ ؟
به هر طرف ، هر سو.
همجو یک
هرزه گرد هرجایی .
او کجا ......... ؟
نشسته بر روزن .
فرش گل
آسمان مینایی .
کی ... ؟کجا ....؟
می کشد نقاب از رخ ؟
تا کنم باز
چشم بینایی.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اجتماعیات
شمس الدین عراقی
عشق وطن
نام و نشان من
کوک
شور ، ماهور
جوم جومک بلگ خزون
همچو طبیعت
زخمه
شوخی با رفیق شفیق جناب فخار
قدرت غزل
طفل درون
سوغات گیلان
چه کسی لایک می گیرد .
سعدیا
از حس ارتکاب
همسرت مٌرد
زار زار
یاس و امید
روز و شب
حرکت و سکون
گریه و خنده
قصه و غصه
سادگی و تجمل
زاویه و تفاهم
عشق و نفرت
زندگی و مرگ
حس خوبی است
حضرت حاکی
کلوزیوم
ساعت را بشکن
می جویمت
تو تنها نیستی
من ، آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
در سویدای دشت
حتی درسکوت
نه .... تو عاشق شده ای
قلبت را ربوده ام
و سپیده دم
همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
تناور درخت عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
مطمئن باش که من می دانم
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی