گفته ای ، اهل حق و درویشی
در توجه ز دیگران پیشی
تا به کی مست شهوت خویشی
بگو از جان ما چه می خواهی؟
ای که گفتی به خطه ای شاهی
صاحب لشکری و خرگاهی
عاقبت بین ، نماندت جاهی
بگو از جان ما چه می خواهی؟
تو که مفتی شهرما هستی
خوردن نان دین بود پستی
تو چرا بد کنی و بد مستی
بگو ازجان ما چه می خواهی؟
ای که کارت فقط ربا خواری
از ترحم صحیفه ات عاری
بی اثردر تو گریه و زاری
بگو از جان ما چه می خواهی؟
هان ، که بر تن سپید جامه کنی
درد مردم دوا به نامه کنی
پس چرا خون دل به خامه کنی
بگو از جان ما چه می خواهی؟
با توام نا نجیب بازاری
سهم من ازتو است بیزاری
تا به کی خلق را می آزاری
بگو از جان ما چه می خواهی؟
وآن ، که دائم نشسته بر کرسی
ازتن خسته جان چه می پرسی
جیب تو مملو است و دل قرصی
بگو ازجان ما ، چه می خواهی؟
سنگ زیرین آسیا ماییم
صاف و بی غش ، بی ریا ماییم
گفته ای زشت و روسیا ماییم
بگو از جان ما چه می خواهی؟
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)


















































