گفته بودی، که لولی و مستم
ساغر و باده بر سر و دستم
تا که زنار در رهت بستم
به گمانم که عاشقت هستم.
روی ماهت ،چو ماه عالمتاب
تو بگو، من چگونه آرم تاب
آن دو چشمت ربوده از من خواب
به گمانم که عاشقت هستم.
گشته سهمم همه پریشانی
سخن ات ، آیه های ایمانی
چه بگویم ، زآنچه می دانی
به گمانم که عاشقت هستم.
دی شنیدم که رهروی بی جفت
جان و دل را به این سخن می سفت
گویی از ، عمق جان من ، می گفت
به گمانم که عاشقت هستم.
ای که سیمین بری و تن نازی
با دلم این چنین مکن بازی
فاش می گویمت کنون رازی
به گمانم که عاشقت هستم.
الغرض ، بی بهانه میگویم
چهره با اشگ دیده می شویم
راز این حال زار می جویم
به گمانم که عاشقت هستم.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: گشتانه (ترجیع بند مربع)
شمس الدین عراقی
عشق وطن
نام و نشان من
کوک
شور ، ماهور
جوم جومک بلگ خزون
همچو طبیعت
زخمه
شوخی با رفیق شفیق جناب فخار
قدرت غزل
طفل درون
سوغات گیلان
چه کسی لایک می گیرد .
سعدیا
از حس ارتکاب
همسرت مٌرد
زار زار
یاس و امید
روز و شب
حرکت و سکون
گریه و خنده
قصه و غصه
سادگی و تجمل
زاویه و تفاهم
عشق و نفرت
زندگی و مرگ
حس خوبی است
حضرت حاکی
کلوزیوم
ساعت را بشکن
می جویمت
تو تنها نیستی
من ، آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
در سویدای دشت
حتی درسکوت
نه .... تو عاشق شده ای
قلبت را ربوده ام
و سپیده دم
همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
تناور درخت عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
مطمئن باش که من می دانم
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی