مردی خوشحال از فوت همسر اولش که بسیار به جان او نق می زد ، به تحریک دوست ابله اش که زن خود را سه طلاقه کرده بود ، اقدام به گرفتن زن دوم می کند. غافل از آنکه در این کار اورا عافیتی نیست.
شعر زیر استتنطاق او به نظم است
او مُرد ؟ تواز همسر نو کام گرفتی؟
راستش رو بگو ، اندکی آرام گرفتی؟
سردرد رها کرد تو را ، یا که دوباره
وز دلبرکت ، رعشه و سرسام گرفتی؟
از امر بمعروف بگو ، در تو اثر کرد؟
گو خبره شدی؟ مدرک احکام گرفتی؟
آن خرخره نازک تو ، راه هوا شد ؟
یا بار دگر خر شدی و وام گرفتی ؟
ازمسخره بازی چه خبر ، همسر نو کو
آخر تو شدی خرم و؟ فرجام گرفتی؟
می گفت رفیقت ، که خریدی دو سه کارتن
درکنج خیابان به برت تام گرفتی؟
گیرم که حسن داد زنش را ، سه طلاقه
از اهل حماقت ، تو چه الهام گرفتی ؟
رو خوب بکن فکر ، گرت مانده کمی عقل
آرامش جدی ز دیازپام گرفتی؟
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اجتماعیات
شمس الدین عراقی
عشق وطن
نام و نشان من
کوک
شور ، ماهور
جوم جومک بلگ خزون
همچو طبیعت
زخمه
شوخی با رفیق شفیق جناب فخار
قدرت غزل
طفل درون
سوغات گیلان
چه کسی لایک می گیرد .
سعدیا
از حس ارتکاب
همسرت مٌرد
زار زار
یاس و امید
روز و شب
حرکت و سکون
گریه و خنده
قصه و غصه
سادگی و تجمل
زاویه و تفاهم
عشق و نفرت
زندگی و مرگ
حس خوبی است
حضرت حاکی
کلوزیوم
ساعت را بشکن
می جویمت
تو تنها نیستی
من ، آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
در سویدای دشت
حتی درسکوت
نه .... تو عاشق شده ای
قلبت را ربوده ام
و سپیده دم
همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
تناور درخت عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
مطمئن باش که من می دانم
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی