عشق را با سر دویدن ،
عاشقی ست
عشق را با خون رسیدن ،
عاشقی ست
میدهم سر در مسیرت ،
بی بها
می کنم جانم فدایت ،
تا خدا
در رکابت بی مهابا
میدوم
وز پی ات با سر ،
نه با پا ،
میدوم
تا گل عشقم
ز بستان
چیده ای؟
در جهان عاشق تر
از من دیده ای؟
قصه را پایان ،
که این تن
خویش نیست
جز ره عشقم ،
رهی در
پیش نیست.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک


















































