دیری ست این دل بی جهت ، نا مهربانی می کند
غم می خورد ، کز می کند ، میل جوانی می کند.
فریاد مستی می کشد ، بی ترس و بیم از محتسب
بر جام ، آتش می زند. من را روانی می کند.
در آسمانها می پرد ، چون طا ئران تیز پر
با پر به جوهر می زند ، نامه پرانی می کند .
اندی صبور می شود ، چون سنگ ، سخت و بی صدا
یا دائما" نق می زند ، بلبل زبانی می کند.
چون شمع روشن می شود . می سوزد از راز درون
گل را نوازش می دهد ، بس دل ستانی می کند.
گاهی به چنگ و رود و عود ، آنی نشسته در سجود
گاهی به دریا می رود ، یک دم شبانی می کند.
عاشق شده گویی دلم ، این است شاید مشکلم
باید ببینم تا به کی ، دل سر گرانی می کند؟
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک


















































