دعوت به خلوت خود ، می کند ترا
با چشم مست خواب، با جرعه ای شراب ،
وز صورتی که ازآن ، می چکد هوس
در زیر نور ماه ، چون قطره های آب
دربستر خمار نگاهت ، نشسته تا
بازی کند به قاب ، با رمز و با حساب
با مهره های خودی ، پرسه میزند
با آرامشی تمام ، گاهی به پیچ وتاب
درفکر بوسه سرخی، ز لعل توست .
با عطر رازقی ، با مزه گلاب.
درتنگ جسم ستبرش ، غنوده ای
سر مست شهوت و ، با ناز و اجتناب ؟
ترس ات فقط شکستن ، حس غرور نیست
میترسی ازنقاب ، ازحس ارتکاب
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: عاشقانه های کلاسیک


















































