دیوان اشعار

صلاح الدین احمد لواسانی

می جویمت

بیابانگرد
دیوان اشعار صلاح الدین احمد لواسانی

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

می جویمت

سر راهت

نشسته ام

با شاخه اي

از گل سرخ

و مي جويمت

به هر نشانه اي.

 

از نسيم ميگيرم

سراغ ترا.........

هر  صبح.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:30 | نویسنده : بیابانگرد |

تو تنها نیستی

تو تنها نيستي.

اگر مرا

به قلب خود

بسپاري.

 

و من

با هر نفس گرمت .

زنده ميشوم

در تو

 

....و گرم مي كنم

 

دستان سردت را

باهمه هستي ام.

با جانم....

تو تنها نيستي .......

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:28 | نویسنده : بیابانگرد |

من ، آدمم

و من برخاستم

از ميان خاكستر

آتشي در دل

بر جا مانده

از آذرخش

و تو در قلبم

هويدا شدي

وحس كردم

لطافت عشق را.

و شعله ور شد

در جانم

مهرت


و من شايد

اول دلسوخته عالمم

من

آدمم.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1394 | 14:26 | نویسنده : بیابانگرد |

تنهایی ممتد

اشگهایم را

برایت نامه می سازم

و میگویم

که قلبم

جایگاه توست

تویی تنها امید من

برای ماندن و بودن .

تویی تنها پناه این

تن رنجور.........

بیا با من بخوان

این بغض بی پایان

مرا از رنج این

 تنهایی ممتد

رهایم ساز

که من......

بی عشق تو هیچم


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:26 | نویسنده : بیابانگرد |

مسلخ عشق

گرمی نفسهایت

گرمم می کند

وقتی

رو به دریا می نشینم.

آبی آبی می شوم

وقتی

در دریای نگاهت

غرق می شوم.

می سوزم

در حرارت احساست

وقتی نشسته ام

بر زورق عشق.

مردم

نجاتم ندهید

منه

غریق را .

می خواهم

حل شوم در امواج

گیسوان معشوق

شما  لذت مردن را

نمی شناسید

در مسلخ عشق.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:24 | نویسنده : بیابانگرد |

گرمای خورشید

وقتی از دریچه خیس چشمانم.

نگاه می کنم

آسمان شب را .

و تو را

در بلندای آن می بینم.

می دانم که ،

مرا نظاره نشسته ای .

وقتی چشم

بر هم می گذارم

و می نشینم

بر بال خیال

و اوج می گیرم

در بی پایان ،

فضای عشق

گرمای تنت را

بر پوستم

احساس می کنم .

با همه وجود .

زمین ،

به عشق خورشید

گرم است.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:23 | نویسنده : بیابانگرد |

در سویدای دشت

چلچراغ من
خورشید وار
در نگاه تو خانه کرده است.

من می بینم
زلال
گوهر عشق را
در چشمانت
که نم نم فرو می ریزد
از شوق .

شور را
زمزمه می کنم
در تازه بیات غروب .
و در سویدای دشت
دل به ماهور می سپارم
با امید نگاه روشن تو.


 


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:22 | نویسنده : بیابانگرد |

نه .... تو عاشق شده ای

نم نمک ،
غصه رو مزه مزه کن
با یه ذره اشتیاق
با یه دریا معرفت

آروم آروم
برو تو جلد جنون
با یه ذره شرٌ و شور
با یه دنیا اشک وخون

کم کمک
آتیش و تو دلت بشون
با یه ذره التهاب
با یه دنیا پیچ وتاب


آسه آسه
برو تو خط فنا
با یه ذره جربزه
با یه دنیا آرزو

خب حالا
آستیناتو بالا بزن
ببینم قیافتو
آهان.......
حالا خالص شده ای
نه ، تو عاشق شده ای.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:20 | نویسنده : بیابانگرد |

قلبت را ربوده ام

قلبت را ربوده ام
ازآن مجری که میدانی.
و در میان دو دیده
نشانده ام آن را.
تا رشک ماهتاب باشد
دو دیده من.

و در کوچه میدوم به شوق
برای رسیدن به لحظه ای
کان در دانه ها چشم تو
روشن کند دلم.

آه... من
زنده می شوم
دمادم
به شوق تو.

ای همنفس
بخوان مرا.
تا با یکدگر
من و تو ما شویم و بس.

من و تو
عشق را با هم
مزمزه خواهیم کرد
در سکوت صبح.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:18 | نویسنده : بیابانگرد |

و سپیده دم

دلم را

در میان

دستانت می نهم.....
که مرحم

درد است

عاشقان را .
و تنهاییت را

قسمت می کنم
با تنها ترین

عاشق.


و پناه می برم

از شقاوت مرگ.
و سپیده دم

یاس را

به عطر افشانی

خواهم خواست
اگر دل

به دلم بسپاری.
وبوی خنک

نسیم صبح را

با هم

استنشاق

خواهیم کرد

اگر تو بخواهی.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:16 | نویسنده : بیابانگرد |

همیشه فریادم

ومن همیشه فریادم
قلبی با من است روشن به عشق تو

لبی که تنها هنرش تکرار نام توست

و چشمانی پر نور ز دیدار تو
من خدا را در وجود تو می بینم

باور نمی کنی

نگاهی به آیینه کن
.
و چنین است

که به انتظار تو نشسته ام.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:15 | نویسنده : بیابانگرد |

زبان احساسم

زبان احساسم

چسبيده ته حلقم.

امكان سرودنم نيست.

 

مپرس چرا ؟....

من نيز نميدانم.

 

برايت شاخه گلي ميفرستم.

وماه را

اگر در آسمان باشد

امشب.

به ياد تو

نظاره خواهم كرد.

 

با تمام احساسم......

و با عشق......

 

زبان احساسم

چسبيده ته حلقم.

امكان سرودنم نيست.

 

مپرس چرا ؟.........

من نيز نميدانم.

پس بپذير امشب

اين شاخه گل را......

پيچيده در لفاف عشق .


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:14 | نویسنده : بیابانگرد |

شام تا شام

هر نفسم

مرور عشق است .

ميشنوي

تكرار نام خود را

در نفسهايم.

شام تا شام.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:12 | نویسنده : بیابانگرد |

تناور درخت عشق

من تناور درخت عشقم

نگاهم كن.

ببين تصاوير دلهاي عاشق را

بر پيكره ام.


من ترانه خوان عشق توام.

گوش دل بمن بسپار

تا ترا زمزمه كنم

شوري از بيات عشق.


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:11 | نویسنده : بیابانگرد |

همیشه عاشق

در " زمزمه " جويبار

در " هاي و هوي " نسيم

در " ترنم ترانه " باران

در " خش وخش " شاخسار نو رسيده

ودر " چهچهه مستانه " پرنده كوچك عاشق

نام بلند تورا مي شنوم

اي هميشه عاشق

اي هميشه غريب

و.....

در نور در خشان خورشيد

در رنگ سبز طبيعت

در آبي دريا

در فيروزه فام بلند آسمان

در سرخي غروب

سيماي تابناك تو را مي بينم

اي هميشه عاشق

اي هميشه غريب


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:10 | نویسنده : بیابانگرد |

آغاز

وه چه زیباست

چنین آغازی

 که از آن

پنجره رو به طلوع

 چهره پاک تو

بر سینه نشست.

 وه چه تلخ است و سیاه

 روز پایان

شکفتن در تو

 روز آغازشکستن

در خود

 من تو را میخواهم

 تا شقایق باقی است.

 دوستت دارم من

 تا که هستی جاری ست


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:9 | نویسنده : بیابانگرد |

دو چشمت

دو چشمت را

 برای بار آخر

 خوب می بینم

 که شاید مرحمی

 بر زخم جان باشد .

 

 و با اندوه

 جاری می شوم

در راه

 و می کوشم

 که در

تاریکی مطلق

 بدور از

زره ای امید

 دلم را

 در دل خاک

فراموشی

 فرو سازم.

 

 من و تو

 عاشقیم اما .........

 

میان ما

 هزاران کوه و ...

 صد دریاست .

 

 هزاران

وحشت و تردید

 صد ها

شاید و اما ... ست.

 


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:7 | نویسنده : بیابانگرد |

مطمئن باش که من می دانم

مطمئن باش که من میدانم

 تو چراعاشق باران بهاری هستی.

 و چرا با گلسرخ

 قصه ها می سازی.

 همچنین می دانم

 که چرا همسفری با ماهی

 در دل آبی فیروزه ای حوض حیاط.

 خوب می فهمم که

 تو چرا با دگران می خندی....

 و چگونه به سحر

تازگی می بخشی.

 خوانده ام راز تو را

 از سراشیبی آن گونه خیست با اشگ.

 عشق رسوا تر از آن است

 که با خاموشی

 نشود فهمیدش .....

 در نگاه عاشق .


موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1399 | 14:5 | نویسنده : بیابانگرد |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.