زاویه
فرق نگاه من تو
موقع فهمیدن
و تفاهم یعنی
کاهش دامنه زاویه ها
با لبخند
موضوعات مرتبط: دو آنه (مزوجات)
عشق یک
حادثه کوتاه است
ازتلاقی نگاه
نفرت اما شاید
حاصل درک غلط
از من و توست
موضوعات مرتبط: دو آنه (مزوجات)
زندگی قصه
یک آمدن است
درشب بارانی
مرگ اما ، یعنی
آخر خوب و بد خاطره ها
در یک دم
موضوعات مرتبط: دو آنه (مزوجات)
حس خوبی است حس تهرانی ،
باهوایی به عشق آلوده
حل بحران چرا کنم توبگو،
بهترین حسم من همین بوده
سینه را جای عشق می دانم ،
نکنم سرفه های پی درپی
شهد نوشین عشق نوشم،
چشم شوخ تو نسخه فرموده
چشم من خیره درنگاه تو است ،
رد پایم ببین، بین پیداست
وای ازآن زلف های تودرتو ،
آه از این ناله های بیهوده
حال و روزم شبیه مرداب است ،
خسته ومانده در ره دریا
می تپد قلب من به سودایت،
یک دمی هم بدان نیاسوده
مطمئن باش مال من هستی ،
نَبُوَد ، وصل آرزوی محال
دست گرمم بروی شانه تو،
بِشِنو ، سرنوشت این بوده
موضوعات مرتبط: اجتماعیات
داده فرمان ، حضرت حاکی
شاعر ، خوش قریحه و خاکی
او که دانا ، به صرف و هم نحو است
دل سپرده ، به نور و تن پاکی
عاشق شعر و نقد و تنقیح است
از جدایی چون نای و نی شاکی
که بیایم ، به جمع سیمین ساق
بار دیگر به شور و چالاکی
السلام و علیک ، تحفه دهید
نغمه های وزین افلاکی
موضوعات مرتبط: تقدیمی ها
بیست و دو نفر
چهار داور
یک توپ
و میدانی سبز
و چشمانی
در انتظار گل.
اینجا
کلوزیوم است
و اینها گلادیاتور های
نوین......
بیست و دو نفر
چهار داور
یک توپ
و میدانی سبز
وچهره
فرو نشسته در
هیجان......
تماشاچیان.....
ساق های پر توان
سینه های ستبر
و قامت های
بر افراشته
گلادیاتور ها
آماده نبردی سنگین.....
شعار ها و ناسزا ها........
تهییج
برای پیروزی.
موضوعات مرتبط: اجتماعیات
ساعت را می سازیم.
به دستان خویش
و به شماره می نشنیم
تیک تاک هایش را.
بر جانمان فرو میریزند
هراس عبور لحظه ها را
وکوکشان می کنیم
باز هر دم.
برای شکنجه ی دوباره.
چرا ؟
در چشمان
هیچ حیوانی
ترس از
عبور زمان نیست.
چرا اسب نجیب است.
روباه مکار.
بز دانا.
چرا از دیو می ترسیم
در سایه های شب.
چرا انگشت
به چشم می کنیم
و می گوییم ……
آخ………….. آخ
ساعت را بشکن
هراست
خواهد ریخت.
موضوعات مرتبط: اجتماعیات
سر راهت
نشسته ام
با شاخه اي
از گل سرخ
و مي جويمت
به هر نشانه اي.
از نسيم ميگيرم
سراغ ترا.........
هر صبح.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
تو تنها نيستي.
اگر مرا
به قلب خود
بسپاري.
و من
با هر نفس گرمت .
زنده ميشوم
در تو
....و گرم مي كنم
دستان سردت را
باهمه هستي ام.
با جانم....
تو تنها نيستي .......
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
اشگهایم را
برایت نامه می سازم
و میگویم
که قلبم
جایگاه توست
تویی تنها امید من
برای ماندن و بودن .
تویی تنها پناه این
تن رنجور.........
بیا با من بخوان
این بغض بی پایان
مرا از رنج این
تنهایی ممتد
رهایم ساز
که من......
بی عشق تو هیچم
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
گرمی نفسهایت
گرمم می کند
وقتی
رو به دریا می نشینم.
آبی آبی می شوم
وقتی
در دریای نگاهت
غرق می شوم.
می سوزم
در حرارت احساست
وقتی نشسته ام
بر زورق عشق.
مردم
نجاتم ندهید
منه
غریق را .
می خواهم
حل شوم در امواج
گیسوان معشوق
شما لذت مردن را
نمی شناسید
در مسلخ عشق.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
وقتی از دریچه خیس چشمانم.
نگاه می کنم
آسمان شب را .
و تو را
در بلندای آن می بینم.
می دانم که ،
مرا نظاره نشسته ای .
وقتی چشم
بر هم می گذارم
و می نشینم
بر بال خیال
و اوج می گیرم
در بی پایان ،
فضای عشق
گرمای تنت را
بر پوستم
احساس می کنم .
با همه وجود .
زمین ،
به عشق خورشید
گرم است.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
سکوت
وقتی فریاد است
که ستم کشیده باشی.
ستم
وقتی ستم است
که جفا کار
معشوقت باشد
وجفا
وقتی جفاست
که اشگ را ازدیدگان
بی اختیار
جاری کند.
این زمان تو ،
سکوت
پر رمز و راز
عشقی.
نه تو فریاد عشقی
همیشه قریب عشق باشی
حتی در سکوت.
چلچراغ من
خورشید وار
در نگاه تو خانه کرده است.
من می بینم
زلال
گوهر عشق را
در چشمانت
که نم نم فرو می ریزد
از شوق .
شور را
زمزمه می کنم
در تازه بیات غروب .
و در سویدای دشت
دل به ماهور می سپارم
با امید نگاه روشن تو.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
نم نمک ،
غصه رو مزه مزه کن
با یه ذره اشتیاق
با یه دریا معرفت
آروم آروم
برو تو جلد جنون
با یه ذره شرٌ و شور
با یه دنیا اشک وخون
کم کمک
آتیش و تو دلت بشون
با یه ذره التهاب
با یه دنیا پیچ وتاب
آسه آسه
برو تو خط فنا
با یه ذره جربزه
با یه دنیا آرزو
خب حالا
آستیناتو بالا بزن
ببینم قیافتو
آهان.......
حالا خالص شده ای
نه ، تو عاشق شده ای.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
قلبت را ربوده ام
ازآن مجری که میدانی.
و در میان دو دیده
نشانده ام آن را.
تا رشک ماهتاب باشد
دو دیده من.
و در کوچه میدوم به شوق
برای رسیدن به لحظه ای
کان در دانه ها چشم تو
روشن کند دلم.
آه... من
زنده می شوم
دمادم
به شوق تو.
ای همنفس
بخوان مرا.
تا با یکدگر
من و تو ما شویم و بس.
من و تو
عشق را با هم
مزمزه خواهیم کرد
در سکوت صبح.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
دلم را
در میان
دستانت می نهم.....
که مرحم
درد است
عاشقان را .
و تنهاییت را
قسمت می کنم
با تنها ترین
عاشق.
و پناه می برم
از شقاوت مرگ.
و سپیده دم
یاس را
به عطر افشانی
خواهم خواست
اگر دل
به دلم بسپاری.
وبوی خنک
نسیم صبح را
با هم
استنشاق
خواهیم کرد
اگر تو بخواهی.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
ومن همیشه فریادم
قلبی با من است روشن به عشق تو
لبی که تنها هنرش تکرار نام توست
و چشمانی پر نور ز دیدار تو
من خدا را در وجود تو می بینم
باور نمی کنی
نگاهی به آیینه کن.
و چنین است
که به انتظار تو نشسته ام.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
زبان احساسم
چسبيده ته حلقم.
امكان سرودنم نيست.
مپرس چرا ؟....
من نيز نميدانم.
برايت شاخه گلي ميفرستم.
وماه را
اگر در آسمان باشد
امشب.
به ياد تو
نظاره خواهم كرد.
با تمام احساسم......
و با عشق......
زبان احساسم
چسبيده ته حلقم.
امكان سرودنم نيست.
مپرس چرا ؟.........
من نيز نميدانم.
پس بپذير امشب
اين شاخه گل را......
پيچيده در لفاف عشق .
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
هر نفسم
مرور عشق است .
ميشنوي
تكرار نام خود را
در نفسهايم.
شام تا شام.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
من تناور درخت عشقم
نگاهم كن.
ببين تصاوير دلهاي عاشق را
بر پيكره ام.
من ترانه خوان عشق توام.
گوش دل بمن بسپار
تا ترا زمزمه كنم
شوري از بيات عشق.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
در " زمزمه " جويبار
در " هاي و هوي " نسيم
در " ترنم ترانه " باران
در " خش وخش " شاخسار نو رسيده
ودر " چهچهه مستانه " پرنده كوچك عاشق
نام بلند تورا مي شنوم
اي هميشه عاشق
اي هميشه غريب
و.....
در نور در خشان خورشيد
در رنگ سبز طبيعت
در آبي دريا
در فيروزه فام بلند آسمان
در سرخي غروب
سيماي تابناك تو را مي بينم
اي هميشه عاشق
اي هميشه غريب
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
وه چه زیباست
چنین آغازی
که از آن
پنجره رو به طلوع
چهره پاک تو
بر سینه نشست.
وه چه تلخ است و سیاه
روز پایان
شکفتن در تو
روز آغازشکستن
در خود
من تو را میخواهم
تا شقایق باقی است.
دوستت دارم من
تا که هستی جاری ست
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
دو چشمت را
برای بار آخر
خوب می بینم
که شاید مرحمی
بر زخم جان باشد .
و با اندوه
جاری می شوم
در راه
و می کوشم
که در
تاریکی مطلق
بدور از
زره ای امید
دلم را
در دل خاک
فراموشی
فرو سازم.
من و تو
عاشقیم اما .........
میان ما
هزاران کوه و ...
صد دریاست .
هزاران
وحشت و تردید
صد ها
شاید و اما ... ست.
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
شمس الدین عراقی
عشق وطن
نام و نشان من
کوک
شور ، ماهور
جوم جومک بلگ خزون
همچو طبیعت
زخمه
شوخی با رفیق شفیق جناب فخار
قدرت غزل
طفل درون
سوغات گیلان
چه کسی لایک می گیرد .
سعدیا
از حس ارتکاب
همسرت مٌرد
زار زار
یاس و امید
روز و شب
حرکت و سکون
گریه و خنده
قصه و غصه
سادگی و تجمل
زاویه و تفاهم
عشق و نفرت
زندگی و مرگ
حس خوبی است
حضرت حاکی
کلوزیوم
ساعت را بشکن
می جویمت
تو تنها نیستی
من ، آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
در سویدای دشت
حتی درسکوت
نه .... تو عاشق شده ای
قلبت را ربوده ام
و سپیده دم
همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
تناور درخت عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
مطمئن باش که من می دانم
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی