مهمان شده ام اکنون، ای صاحب میخانه
بر ساز طرب می زن ، من مستم و دیوانه
از آتش خود کامی ، شد پرده نشین مطرب
وقت است که باز آری ، آن ساغر و پیمانه
چون شمس شموسی تو، پس نور فشانی کن
بر جان سیاهی زن ، ای گوهر دردانه
القصه سخن کوته ، دیدیم چو رویت را
شادیم از این نکته ، لولیم چو جانانه
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: تقدیمی ها


















































